خبرگزاری حوزه / سقای حرم، میر و علمدار نیامد ..! ای ماهتَر از ماه، عمو عباس!
عباس است و برادری تنها ..، و نگاههای جانسوز عباس که سرتاسر خیمههای خاکی آل الله را مرور میکند و طاقت از کف علمدار و سقّایِ تشنهی کربلا میرباید.
خیمهها در عطش اهل خیام میسوزد و نگاه سوزان سکینه و رقیه، جگر عمو عباس را میسوزاند و عمو عباس در عطش سوزان لبهای تشنه و چشمهای بی رمق آن دُر دانههای برادر، میسوزد و با دستان محبت خویش که به آب دیده تَر شده بود به سر و صورت کودکان میکشد تا شاید عطش فرو کش کند.
و عباس همچنان در تبِ غمِ خود میسوزد و طاقت از کف میدهد و اذن حضور میدان را از برادر میطلبد ...
امشب، شب داغ و غم و حُزنِ علمدارِ کربلاست، شبی که داستانی رقم میخورد و فردایش، دستانی جدا میشود تا پرچمی پایدار بماند...
عباس، ای تکیهگاه حسین در لحظههای غربت و تنهایی، ای آنکه با لب خشک و عطشان و با چشمان خونین و دستان بریده مشک را به دوش کشیدی تا وفا و معرفت را معنا ببخشی! راستی! چه رازی بود میان تو و وفا و ادب؟
یا ابو فاضل امشب، دل هر عاشقِ بیتابی، سنگینیِ غم وحُزنِ تو را حس میکند و لب هر ذاکری، نام تو را با اشک زمزمه میکند و ما کنار نامت، ادب میآموزیم و وفا تمرین میکنیم.
یا قمر منیر بنی هاشم
امشب برای ما هم از چشمهی وفاداریات قطرهای ببخش ...
صلی الله علیک یا ابا عبدالله.
انتهای پیام
✍زیبا فهندژسعدی










نظر شما